من که فرزند این سرزمینم در پی توشه ای خوشه چینم
شادم از پیشه خوشه چینی رمز شادی بخوان از جبینم
قلب ما بود مملو از شادی بی پایان
سعی ما بود بهر آبادی این سامان
خوشه چین کجا اشک مهنت به دامن ریزد
خوشه چین کجا دست حسرت زند بر دامان
ای خوشا پس لحظه ای چند آرمیدن
همره دلبران خوشه چیدن
از شعف همچو بلبل نغمه خواندن
گه از این سو به آن سو پریدن
برپا بود جشن انگور ای افسونگر نغمه پرداز
در کشور سبزه و گل با شور و شعف نغمه کن ساز
قلب ما بود مملو از شادی بی پایان
سعی ما بود بهر آبادی این سامان
خوشه چین کجا اشک مهنت به دامن ریزد
خوشه چین کجا دست حسرت زند بر دامان
غلامحسین بنان
- ۰ نظر
- ۱۷ بهمن ۹۲ ، ۲۱:۱۲